به گزارش تابناک مازندران، حماسه اسلامی سال 60 مردم شهرستان آمل در ذهن و سابقه تاریخی اذهان بسیاری از مردم این دیار باقی مانده است.
شش بهمن آمل برگی از تاریخ مردم این سرزمین است که ایستادگی مثال زدنی و مقاومت جانانه اش مانند بسیاری دیگر از شهرهای ایران به یادگار باقی مانده است.
حماسه اسلامی شش بهمن آمل 41 شهید داشت که به 40 شهید حماسه شش بهمن معروف شده اند.
نام بردن از مردم آمل و حماسهای که خلق کردند، در صحیفه نورانی امام راحل برگی زرین و سند افتخاری بر پایمردی مردان و زنان این قطعه از شمال ایران زمین است.
افراد بسیاری به عنوان مدافع شهر آمل در حمله کمونیست ها و واقعه جنگل حضور داشتند.
اگر در شهر آمل گشتی بزنید و بزرگترها سراغ خاطرات آن روزها را بگیرید کمتر آملی در این باره سخنی نخواهد داشت.
یکی از افرادی که در زمان حادثه جنگل یا همان حمله کمونیستها حضور مستقیم داشت؛ معاون عملیات سپاه آمل در سال 60 بود.
راویانی که در شش بهمن مدافع این شهر شده بودند؛ حرفهای زیادی برای گفتن دارند.
به سراغ اسماعیل سیاحی می رویم؛ معاون عملیات سپاه آمل در سال 60 که بسیاری از مقاومت ها و مردانگی ها را از در شش بهمنبه چشم دیده اما از سویی ناگفته هایی نیز درباره کمونیست هایی دارد که بعدا به دست مردم آمل و مدافعان شهر دستگیر شده بودند.
مردم گلوله را میدیدند و به خیابانها میآمدند
اسماعیل سیاحی درباره شش بهمن میگوید: این حادثه از چند جهت قابل بررسی است؛ مردم در شش بهمن گلوله را می دیدند و به خیابانها می آمدند و هیچ واقعه ای در تاریخ انقلاب نداریم که مردم با دست خالی و با دیدن اینکه جنازه ها در خیابان بر روی هم افتاده است وارد معرکه شوند.
وی میافزاید: مردم در کنار اینکه با دست خالی سنگر درست می کردند با دست خالی کمونیست ها را می گرفتند و تحویل نیروهای سپاه می دادند.
سیاحی تاکید میکند: از سوی دیگر شش بهمن را باید به یک فرصت تبدیل کرد زیرا بسیاری از شهدای این حادثه و رزمندگان کمتر دیده شدند و یا اینکه سراغی از آنها نیست؛همه مردم پای صحنه بودند اما یکی مانند شهید هندویی که مانند او در کشور در هیچ واقعهای نداریم در بیمارستان 17 شهریور اسلحه را در دهانش گذاشتند و بعد وقتی حاضر نشد بگوید مرگ بر خمینی خشاب در دهانش خالی کردند.
وی ادامه میدهد: معتقدم در بحث تحلیلی حادثه نیز خادمین و خائنین بررسی نشد و باید نسل جوان به دنبال آنها باشد.
معاون عملیات سپاه آمل در سال 60 میافزاید: مردم در شش بهمن در خانههای خود غذای گرم درست میکردند و به مدافعین می دادند؛ اگر نسل جوان بخواهد بداند ابتدا باید مسایل تفکیک و بازگویی شود.ماجرای این حادثه مانند این است که ما همیشه برای امام حسین(ع) گریه کنیم در حالی که فقط گریه کافی نیست. مردم به ما پاسدارها می گفتند شما پناه بگیرید اگر ما بمیریم شما هستید وما فقط در برابر مردم تعظیم میکنیم و هیچ کاری از دستمان بر نمی آید.
جنگلیها که بودند؟
سیاحی درباره ویژگیهای برجسته این واقعه نیز تاکید میکند: شش بهمن یک مساله سه وجهی است؛ کسانی که به آمل حمله کردند بچه کمونیست هایی بودند که سال 55 از خانواده های برخوردار وابسته به رژیم شاه در شرکت نفت در آمریکا بورسیه شدند و در آمریکا اتحادیه کمونیستها را تشکیل دادند. این گروه پس از انقلاب وارد کشور شدند و اینکه چرا به آمل آمدند حساب کتابی برایشان داشت.
وی میافزاید: کمونیستها بر روی حساب و کتاب خودشان در سال 60 که مساله هفت تیر رخ داده بود و اوضاع کردستان نیز آشفته بود تصور می کردند که حداقل یک ماه دیگر نظام از میان می رود با این تفکرات اقدام تعجیلی کردند.
یان مدافع شهر آمل در سال 60 تصریح میکند: کمونیستها این تحلیل را داشتند که نظام از بین میرود و عجله کردند تا در براندازی نظام سهم داشته باشند و بعد اینکه در نظام بعدی سهم داشته باشند.
وی ادامه میدهد: اینها درست فکر کرده بودند وضع کشور آشفته بود اما کمونیست ها معجزه انقلاب اسلامی و چگونگی شکل گرفتن آن را باور نکرده بودند.
معجزه حضور مردم در برابر گلوله قابل تحلیل نیست
سیاحی میگوید: معجزه حضور مردم در برابر گلوله قابل تحلیل نیست؛ جز اینکه عنایت خدا و دست خداوند در کار باشد را نمی توان برای این حادثه بیان کرد. شش بهمن فیلم و نمایش نبود گلوله واقعی بود و جنازه ها بر کف خیابان بود ولی باز هم مردم در صحنه بودند.
وی تاکید میکند: موردبعدی در حادثه شش بهمن غافلگیری ما فرماندهان بود؛ در آن بحبوحه 17 ترور در آمل صورت گرفته بود که منافقین انجام داده بودند، امنیت در شهر نبود و ما مشغول این مسایل بودیم و متوجه حضور این گروه در جنگل نشدیم.از سویی هر صبح اعزام به جبهه داشتیم و حتی خودمان هم به جبهه می رفتیم.در آن شرایط من 22 سالم بود، عملیات سپاه آمل را داشتم، همه در این سن بودیم تجربه اداره منطقه را نداشتیم و فقط تیراندازی بلد بودیم.
وی درباره زمان حضور جنگلیها در آمل نیز میگوید: کمونیست ها که مردم آنها را جنگلی می نامیدند؛ از نیمه اول شهریور تا شش بهمن در جنگل های آمل حضور داشتند، این گروه ابتدا 250 نفر بودند و بعد از 22 آبان که یک درگیری با این گروه با ما رخ داد، تعدادی فرار کرده وتبدیل به 100 نفر شدند.
سیاحی میافزاید: کمونیست ها شب چهار بهمن وارد آمل شدند تا روز پنجم آمل را در اختیار بگیرند، اما هوا تاریک شدند و مجبور شدند شش بهمن حمله کنند. 95 نفر از کمونیستها در خانه ای در آمل منتظر شب بودند و شب ساعت 12 در شهر پخش شدند و ما هم اعلام کرده بودیم که کسی بیرون نیاید.
هیچ دری در آمل به روی کمونیستها باز نشد
معاون عملیات سپاه ناحیه آمل در سال 60 عنوان میکند: صبح ساعت هفت و نیم تا هشت درگیری شروع شد؛ کمونیستها فکر می کردند مردم بیایند ولی یک در برای آنها باز نشد و یک در به روی ما بسته نشد؛ حتی کسانی که مخالف بودند باز هم دری را به روی ما نبستند.مردم هرکاری که از دستشان بر می آمد انجام می دادند و تا سه عصر قائله تمام شد.
وی تاکید میکند که شرایطی بود که دست به دست هم داد تا کمونیست ها وارد کشور شوند و البته که ریشه کمونیست ها خارج از کشور بود و از همان ابتدای شکلگیری نگاهی به خارج از کشور و برخی وقایع تاریخی گذشته داشتند.
سیاحی میافزاید: از نگاه الان اگر این واقع را ببنیم مشخص بود که حرکت های جمعی ضدانقلاب در کشور حساب شده بود مانند دوره ای که می خواستند مثل رضاشاه و جنگ جهانی دوم جنوب را انگلستان و شمال را شوروی تصاحب کند به دنبال در اختیار گرفتن شمال کشور بودند اما نکته ای که وجود داشت این بود که مخالفان نظام در کشور آن زمان جزیره ای عمل می کردند و از این رو حساب و کتابشان با هم نبود و هرکدام مستقل عمل می کردند.
تفسیر آیههای الهی در واقعه شش بهمن
وی با بیان اینکه آنچه که به صورت معنوی و برجسته در ذهن ما شکل گرفت تفسیر عملی آیه "مکرو و مکرالله" بود، تفسیر این آیه در حماقتی بود که کمونیست ها انجام دادند؛ حماقتی که از روی حساب بود اما باز به خودشان بازگشت، میگوید: واقعا هیچ عقل نظامی و سیاسی نمیگوید که 80 نفر نیرو را وارد یک شهر کنید اما کمونیستها معتقد بودند با آغاز درگیریها مردم به اینها میپیوندند.
سیاحی میافزاید: ریاحی از سران دستگیرشده کمونیستها میگفت که ما یقین داشتیم مردم از ما استقبال میکنند.این گروه بچه مسلمان بودند، خودشان می گفتند که وقتی گیر میکردیم میگفتیم یاعلی! برخی هم اواخر توبه کرده بودند.
وی تاکید میکند: من تفسیر این آیه را به چشم خودم دیدم چیزهایی که از کمونیستها دیدم که با هیچ عقلی سازگار نیست.
سیاحی معتقد است در شش بهمن و درباره مردم هدایت الهی را دیدم، این یعنی تقوا یعنی اینکه نیت شما خالص باشد؛ این تقوا در مردم آمل بود که موجب شد به راه راست هدایت شوند.این مردم زلال پای کار آمدند؛ غروب حادثه مجروحین دشمن یا جنازههای آنان را می آوردند و می گفتند حالا اگر دیگر کاری ندارید ما برویم! این مردم بزرگانی چون آیتالله جوادی و علامه حسن زاده آملی را در پیش روی خود داشتند؛ این مردم و رهبری موجب شد که عنایت الهی شامل حال مردم شود.
ماجرای "کاک محمد" در صحنه اعدام در آمل
مهمترین صحنهها در واقعه شش بهمن پس از آن روز و در زمان اعدام کمونیستها در آمل شکل گرفت، سیاحی به دلیل نوع مسئولیتی که داشت خاطراتی ناگفته از این واقعه دارد.
سیاحی میگوید: روز شش بهمن حمله صورت گرفت، روز هفتم در حال پاکسازی شهر بودیم و روز هشم تشییع جنازه 40 شهید بود و در روز 9 بهمن ماه، گفتند که باید کمونیستها را اعدام کنیم و محل اعدام در میدان 17 شهریور برنامهریزی شده بود. احتمال میدادیم که افرادشان در شهر باشند چون تعدادی از شهدای ما از پشت مورد اصابت قرار گرفته بودند در حالی که جنگلیها در مقابل میجنگید بنابراین مردم را به سمت ورزشگاه هدایت کردیم.
وی ادامه میدهد: در این واقعه 35 جنازه جمع کردیم و 16 نفر به همراه یک زن را دستگیر کردیم. وقتی محل اعدام به سمت ورزشگاه تغییر کرد، مردم که تعدادشان به 30 تا 40 هزار نفر می رسید با سرعت و به صورت دویدن خود را به ورزشگاه رساندند.
این مدافع شهر آمل در سال 60 میگوید: ناصر شعبانی فرمانده سپاه وقت شعار می داد و مردم می گفتند: مرگ بر جنگلی!
"کاک محمد" از کمونیستها بود در صحنه اعدام به او گفتم شما میگفتید مردم مردم، این مردم هستند که می گویند مرگ بر جنگلی!
به من گفت: سیاحی خر خودتی! گفتم چطور گفت: شما نوار آوردید تا روحیه ما را تضعیف کنید...
من چشمش را باز کردم و جمعیت را که دید وحشت کرده بود و دهانش باز مانده بود؛ می دانست اگر رهایشان کنیم مردم تکه تکه اشان می کنند.
بازهم گفت: خواهش دارم بگذار چشمم باز باشد تا لحظه مردن حقایق را ببینم؛ اما من ترسیدم که ممکن است با چشم باز به ما حملهور و اسلحه ای را به دست آورد، از این زاویه گفتم که قاضی دستور داده که چشمتان بسته باشد...
کمونیستهایی که شهادتین خواندند...
وی در بخش دیگری از سخنانش میافزاید: سال بعد که 21 کمونیست دیگر با یک زن و جمعا 22 نفر دستگیر شدند و در محمودآباد این تعداد را می خواستیم اعدام کنیم، حسین ریاحی بچه آمل بود که در جمع کمونیست ها قرار داشت.
به اینها گفتم: کمونیست هستید یا مسلمان؟
گفت: چرا این سوال را می پرسی؟
گفتم: قاضی حکم داده جنازه های شما را تحویل ندهیم و قرار نیست جنازه شما را بدهند؛ اگر کمونیست باشید تکلیفی نداریم اما اگر مسلمان باشید وظیفه داریم شما را بشوییم، کفن کنیم، برایتان نماز بخوانیم و در جای مناسب دفن کنیم.
مکثی کرد و گفت: اشهدان لاالله الی الله!
بحث گول خوردن آنها نیست قضاوت نمیکنم و هر چه رخ داد میگوییم...
یک زن هم در میان آنها بود که قبل از شش بهمن در جنگل، من در کمین او گیر کرده بودم و می خواستم بزنم که فریاد میزد میتوانی بزن! حالا این زن دستگیر شد بود.
این زن از من پرسید: سیاحی تکلیف من چه می شود چه کسی مرا می شوید؟!
گفتم نگران نباشد خواهرم یا همسرم را میآورم که شما را بشوید؛ آهی کشید.
گفتم چرا آه کشیدی؟ گفت:حیف گلوله جمهوری اسلامی که حرام من شود!
من هر چه هست می گویم...من بودم و اینها، هیچ کس نبود.
حسین ریاحی که سرکرده کمونیستها بود گفت: ما که میمیریم توبه کردیم و مسلمان شدیم، شما که زنده هستید نگویید ما را شکست دادید چون اگر ما اراده می کردیم شما را شکست میدادیم... شما بگوما از اسلام و از مردم شکست خوردیم.
ریاحی بازهم گفت: بیرون ولوله است مردم شوق دارند ما را بکشند، اما اجازه بدهید ما دو رکعت نماز بخوانیم که آبی آوردیم و نماز خواندند.
سیاحی میگوید: اینها باید گفته شود بماند تا بفهمیم کمونیست آملی بچه شیعه، داعش نمیشود. امروز داعش به هیچ چیز اعتقاد ندارد بنابراین مسلمان نیست و به دروغ خود را مسلمان میداند.
فردا شب پس از اعدام این 22 نفر، بعد از نماز مغرب و عشا 21 نفر را جداگانه در ساحل محمودآباد به تنهایی شستم، نخواستیم کسی به کمک بیاید، عدهای ما را شماتت میکردند که کسانی که بچههای ما را کشته را نباید ترحم کرد. تا صبح زیر باران دست و پایم شل شده بود؛ آن زمان مرحوم کاظمی دینان فرمانده سپاه آمل بود که آمد برای تک تک اینها نماز خواند.
به آن زن کمونیست هم که قول داده بودم کفن کنم، به همسر گفتم ترسید نخواست مرده بشورد، عمهای دارم که هنوز هم زنده است 85 سال سن دارد از او خواستم قبول کرد و آن زن را هم تلقین کردیم.
اینها را به آیتالله جوادی آملی گفتم، ایشان دستهایش را بالا گرفت که خدایا تو شاهد باش که "شیعه برای حکومت نیامد" گفت: آقای سیاحی این حرکت شما از جبهه رفتن شما بیشتر نباشد کمتر نیست...