بهزاد داداش زاده در برنامه ملاقات با چهره ها مقابل دوربین طرفداری قرار گرفت. این برنامه فرصت مناسبی بود تا درباره اتفاق سال 72 حرف بزنیم.
کد خبر: ۸۸۷۲۵۴
تاریخ انتشار: ۲۴ مرداد ۱۳۹۹ - ۰۵:۱۱ 14 August 2020
بهزاد داداش زاده در برنامه ملاقات با چهره ها مقابل دوربین طرفداری قرار گرفت. این برنامه فرصت مناسبی بود تا درباره اتفاق سال 72 حرف بزنیم. سال 1372، چهار بازیکن پرسپولیس مدت کوتاهی بازداشت شدند و هفته نامه های ورزشی پر شد از خبرهای ضد و نقیض درباره این ماجرا. بعد از 27 سال بهزاد داداش زاده واقعیت این ماجرا را برای اولین بار در طرفداری فاش می کند. گفتگوی علیرضا هاشمی و بهزاد داداش زاده را می خوانید و می بینید: موارد عجیبی هم در دوران بازی شما وجود داشت که پس از گذشت بیش از دو دهه، مطرح نشدند. اولین محرومیت شما و 2-3 بازیکن دیگر پرسپولیس خاطرتان است؟ اولین محرومیت در سال 72 بود. من ارتباط نزدیکی با حمید روزبهانی داشتم و رفت و آمد داشتیم. حتی نهار و شام خانه آن ها می خوردم. در آن زمان علی آقا پولی به ما نمی داد. مثلا 100 هزار تومان برای شش ماه می داد. یک شیرینی فروشی در انقلاب بود و با یک کیلو تخمه، دو روز غذا می خوردیم. یا وقتی می گفتند تیم بازی دارد و ساعت 4 به هتل بروید، من از ساعت 11 به آن جا می رفتم. همه در آن جا پرسپولیسی بودند. می گفتند کیک می خوری و من مرتبا کیک می خوردم. در حال حاضر دیگر از شیرینی جات بدم می آید و اصلا نمی خورم. مثلا گارسون رستوران هتل می آمد که عکس بگیرد و می گفت چه می خوری و من می گفتم فقط کیک را بیاور. سپس می پرسید بقیه چه زمانی می آیند و می گفتم آن ها ساعت 4 می آیند ولی من زودتر می آیم. خلاصه با حمید روزبهانی رفاقت داشتیم و او نیز به تازگی نامزد کرده بود. پرسپولیس با کشاورز بازی داشت که 2-1 بردیم. پس از مسابقه اجازه گرفتم که به شمال بروم. سپس با پسر آقای فاضل صابری که یکی از هواداران پر و پا قرص فوتبال بود، به شمال رفتیم. سپس حمید روزبهانی آمد و گفت کلید خانه را به من بده و می خواهم با نامزدم به میهمانی بروم. خلاصه کلید را گرفتم و من نیز به رشت رفتم و خبری نداشتم. خلاصه یکشنبه به تهران بازگشتم و دیدم حمید در خانه نیست. به سراغ مادرش رفتم و او نیز گفت آنجا نیست. خلاصه سر تمرین آمدم و از یک نفر، شورت ورزشی و از یکی پیراهن و از یکی کفش گرفتم. حتی کتانی که پوشیدم آن پشت قایم می شدم که علی پروین گیر ندهد. روزبهانی، محمود کلهر و مجتبی محرمی هم در تمرین نبودند. همه می دانستند چه اتفاقی افتاده ولی خودم بی خبر بودم. هیچکس نیز نمی دانست آن اتفاق در خانه من رخ داده است. خلاصه در استادیوم شماره 3 تمرین کردیم. سپس یک قفل ساز آوردم که در را باز کند و دیدم بله، خانه بسیار به هم ریخته است. خلاصه خانه را تمیز کردیم و ساعت 8 شب بود که دیدم مجتبی محرمی با دو نفر از نمایندگان وزرا آمدند. ما در آن زمان کلانتری هم نمی رفتیم و سر از وزرا درآوردیم. مرا نیز با خود بردند. حتی هنوز نمی دانستم چه اتفاقی افتاده است. آقای حسینی نامی در آنجا بود و مرتبا می گفت چرا کلید خانه ات را به روزبهانی دادی؟ من نیز می گفتم چرا ندارد، رفیقم است و من نیز بارها خانه آن ها خوابیده ام. تازه آن جا متوجه شدم چه اتفاقی افتاده است. حمید روزبهانی را نیز پیدا نمی کردند. آن جا متوجه شدم حمید روزبهانی در سال 67 مرتکب قتل شده است! وقتی بازداشتگاه رفتیم، فهمیدیم حمید چه شخصیتی دارد. مثل اینکه به عنوان یک باند از یک طلافروشی در پیروزی سرقت کرده اند و حمید نیز نقش داشته است. ما دنبال فوتبال بودیم و آن ها دنبال چه چیزهایی بودند. خلاصه از نگهبان اجازه گرفتم و به علی پروین زنگ زدم. علی آقا کاملا از ریز جزئیات ماجرا خبر داشت و خودش قاضی بود. نمی دانم این را بگویم یا نه. به علی آقا گفتم من اصلا کاری نکرده ام. او گفت: تاپاله، آن موقع که حال می کردی به ما نگفتی، الان که گرفتار شدی، به ما می گویی! گفتم که علی آقا من اصلا کاره ای نبودم و نمی دانم داستان چیست. پایان تماس مان به 5 دقیقه نرسید که دیدم علی آقا با یک بنز وارد دادسرا شد. خلاصه با قاضی پرونده را خواندند. 4 نفرمان جلوی او ایستاده بودیم. علی آقا به 2 نفر گفت تو و تو، (غیرقابل پخش) و شما دوتا نیز فردا سر تمرین. به او گفتم علی آقا چرا؟ گفت خفه شو، وقتی حال می کردی، یاد ما نبودی. پس در نهایت چه شد؟ مجتبی محرمی و محمود کلهر محروم می شوند و من و حمید روزبهانی می توانستیم برویم. اولین بازی مان پس از این اتفاقات، با برق بود. به یکباره می دیدیم استقلالی ها در استادیوم شعار می دهند: دختر صحرا، نیلوفر... من با خود می گفتم نیلوفر چه کسی است؟ نگو رفیق (غیرقابل پخش) بوده است. حالا نگویید زن و بچه دارد و فردا شر نشود بگوید ما گفتیم. تازه آن جا متوجه شدم بچه ها با 2 دختر در خانه بوده اند. این پرونده تا 2-3- سال ادامه داشت. بعد در دادسرا آن دخترها را می دیدم و می گفتم این ها چه کسانی هستند؟ می گفتند این ها رفیق (غیرقابل پخش) هستند. به بچه ها گفتم خاک بر سرتان. آرنج مرا می بینید؟ آرنج من از آن دو دختر خوشگل تر بود. نمی دانم روی چه حساب این ها را پیدا کرده بودند. البته آن آرمیتا که با (غیرقابل پخش) دوست بود، پلیس اینترپل نیز دنبالش بود زیرا 2-3 شیخ عرب را تیغ زده بود. حال فردا نگویید چرا این ها را پخش کرده اند. هرکس سوالی دارد از خودم بپرسد. واقعا من هیچ کاره بودم و شاید چوب رفاقتم را خوردم. من با علی پروین کار کرده ام که می گفت مرد باشید و صداقت داشته باشید زیرا هیچ چیز بهتر از صداقت نیست. حرفتان را بزنید. کسی شما را اعدام نمی کند. متاسفانه این رفیق های ما بند پ یعنی پاچه خواری را یاد گرفتند. الان که این مسئله بیداد می کند. پ ن: منظور بهزاد داداش زاده از ماجرای قتل این بود؛ پای حمید روزبهانی به پرونده یک سرقت از طلافروشی که منجر به قتل شد باز شده بود اما در طول تحقیقات ثابت شد حمید روزبهانی نقشی در سرقت و قتل نداشت. منبع: رکنا
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار