بعد از وقوع سیل در شهرهای ایران، جوانترها در کمک کردن به سیل‌زده‌ها نقش زیادی داشته‌اند. هر کدام یک گوشه کار را گرفته‌اند تا شاید بار دگر روزگار چون شکر آید.
کد خبر: ۷۳۵۰۵۳
تاریخ انتشار: ۲۶ فروردين ۱۳۹۸ - ۱۹:۱۱ 15 April 2019
در روزنامه ایران می‌خوانیم: «سیل مهربانی» شاید عنوان چندان دلچسبی برای توصیف کمک‌ها و مهربانی‌ها به مردم سیل‌زده نبود و خیلی‌ها دوستش نداشتند اما واقعیت این است که همان‌طور که این سیل همه را حیرت زده کرد، مهربانی‌ها و همراهی مردم هم باعث حیرت و تحسین شد. از همان روزهای اول خیلی‌ها تلاش کردند تا جایی که توان دارند بخشی از بار سنگین روی دوش مردمی را که این روزها حال خوشی ندارند بردارند و جوان‌ها در این کار هم پیش‌قدم بودند و هم تعیین‌کننده. اگر به مناطق سیل‌زده بروید یا اخبارش را دنبال کنید خیلی از آنها را می‌بینید که برای کمک رفته‌اند. کمک‌رسانی در گل محمد سلاح‌ورزی لرستانی است و ساکن خرم‌آباد. خودش و خانه و خانواده‌اش آسیبی در سیل مهیب استان ندیده اما مگر می‌توانست بنشیند و ببیند هم استانی‌هایش در پلدختر و روستاهای اطراف نه خانه و زندگی داشته باشند، نه غذا و خوراک؟ برای همین با چند نفر از دوستانش دست به کار شدند: «ما همه دوستیم با هم و تازه آشنا نشده‌ایم. چند نفرمان هم نسبت خانوادگی داریم. همیشه دور هم هستیم و مثلاً فوتسال بازی می‌کنیم اما در چنین مواردی دور هم جمع می‌شویم و کارهایی انجام می‌دهیم. سیل که آمد گفتیم کمک کنیم. بعضی‌ها خودشان پول گذاشتند و بعضی‌ها هم از خانواده و دوست و آشنا پول و کمک جمع کردند. هم غذا و هم چیزهایی مثل کنسرو، نان، خرما، قند، شامپو و صابون، نوار بهداشتی و پوشک تهیه می‌کنیم و به مناطق سیل‌زده می‌بریم، همین طور پتو و چادر. اما کمک یدی هم می‌کنیم.» آنها وقتی کمک‌ها را پخش کردند تا وقتی هوا تاریک نشده می‌روند به خانه‌هایی که کمک نیاز دارند تا گل‌های عظیم مانده در خانه‌ها را خارج کنند. خانواده‌هایی که دست تنها هستند و کمکی ندارند. سری اول ۱۳، ۱۴ نفری فقط به پلدختر رفتند و سری بعد ۲۳، ۲۴ نفری نصف کمک‌ها را به پلدختر رساندند و نصف دیگر را به روستاهای بین راه. آن هم از راه‌هایی که دیگر رفت و آمد در آنها آسان نیست: «الان جاده‌ای که به سمت پلدختر می‌رود بسته است. از راه دیگری باید برویم و در این مسیر کمک‌ها را در روستاهایی که آسیب دیده‌اند پخش می‌کنیم. وقتی وارد جاده قدیمی می‌شوید که از اندیمشک به سمت پلدختر می‌رود بعضی قسمت‌ها هم کوه رانش کرده و هم سیل جاده را خراب کرده. یک لاین آن را باز کرده‌اند که همان هم ماسه‌ای است. شرایط بدی برای رانندگی است اما تنها راه دسترسی به پلدختر همین است. بین ما چند نفری ماشین‌های آفرود دارند و وقتی ماشین‌های سبک نتوانند حرکت کنند از آنها استفاده می‌کنیم. شرایط پلدختر اصلاً خوب نیست. جایی ماشین ما در گل گیر کرد و وقتی پیاده شدیم تا ماشین را دربیاوریم خودمان در گل گیر کردیم. الان ۶۰، ۷۰ درصد پلدختر همین وضع را دارد. گل دارد کم‌کم سفت می‌شود. یک بار دیگر هم شب شده بود و وقتی از ماشین پیاده شدیم پایم را در گل گذاشتم و تا زانو فرو رفتم و هر کاری می‌کردم پایم از گل در نمی‌آمد. دو نفر کمک کردند و من را کشیدند عقب.» پلدختری‌ها و معمولانی‌ها هم خسته‌اند، هم عصبانی و غمگین. شاید این را در فیلم‌ها و عکس‌ها دیده باشید. ناراحتند بابت خانه‌هایی که از بعضی از آنها فقط یک در باقی مانده و بعضی‌ها همین را هم ندارند و فقط یک خاطره شده‌اند در ذهن ساکنانش. چیزی نمانده که به آن چنگ بزنند و آینده‌ای که جلوی چشمان‌شان است مبهم است و مه‌آلود. همین‌ها باعث شده رفتارشان مقابل کسانی که به آنها کمک می‌کنند گاهی خوب باشد و گاهی بد. محمد می‌گوید: «تعدادی از مردم استقبال می‌کردند. از ما کار زیادی بر نمی‌آمد و کمک‌هایمان محدود بود اما بعضی‌ها تشکر می‌کردند که در این شرایط وقت گذاشتیم و در این شرایط دشوار که خیلی‌ها نمی‌توانند بیایند خودمان را رسانده‌ایم. عده‌ای هم بودند که برخوردشان چندان خوب نبود. اما رفتارشان برای من قابل درک است. عصبانیتی داشتند بابت این که چرا باید در این شرایط باشند. این را ما باید درک کنیم چون با شرایطی که آنجا حکمفرماست برخوردهای بدتر هم قابل تصور است. شرایطی که تا از نزدیک نبینید برایتان قابل درک نیست. من در لرستان سیلاب زیاد دیده‌ام اما این یکی عجیب و غریب بود واقعاً. میزان خرابی‌های آنجا فراتر از عکس‌هاست و هرچه از فیلم و عکس‌ها ببینید باز هم بیانگر آن وضع نیست. هیچ چیزی باقی نمانده؛ نه خانه، نه جاده و نه اداره‌های دولتی برای انجام کارها.» همه این چیزها و حال و روز مردم در این مدتی که محمد و دوستانش به پلدختر و روستاهای سیل‌زده رفته‌اند حسابی رویشان اثر گذاشته است. وقتی حرف می‌زند و به تعریف کردن از حال و هوای مردم می‌رسد صدایش تغییر می‌کند، بلندتر حرف می‌زند، مکث‌های طولانی می‌کند و مدام می‌گوید: «وحشتناک است.» پیرمرد پلدختری این طور می‌گوید: «همیشه شنیده بودم کسی که زندگی و همه چیزش را از دست داده روحیه خاصی دارد اما این بار خودم از نزدیک دیدم. به خانه‌ای رفتیم که همه چیزش را آب برده بود و مرد جوانی مقابل خانه نشسته بود. می‌پرسیدیم به چه نیاز دارید و او آن قدر شوکه بود که نمی‌توانست حرف بزند. بعد همسرش با بچه شیرخواره در بغل آمد و گفت: بچه‌ام مریض است و شیرخشک و پوشک ندارد. پیرمردی هم نشسته بود روی یک چهارپایه و یک تسبیح هم دستش بود. حالش را پرسیدم و گفت خانه‌مان را سیل زده. گفتم چی مانده از خانه؟ نگاه کرد و تسبیح را نشانم داد و گفت فقط همین برایم مانده.» خیالات بچه‌ها آق‌قلا و گمیشان اولین شهرهایی بودند که با سیل نام‌شان سر زبان‌ها افتاد. حالا درست است که سیل لرستان و خوزستان بیشتر از این دو شهر اخبار را به خود اختصاص داده‌اند اما مردم آنجا هنوز هم در شرایط سختی زندگی می‌کنند و کمک لازم دارند. سرور وکیلی و چند نفر از دوستانش سعی می‌کنند کمک کنند، البته به بچه‌ها؛ با مداد رنگی و نقاشی و کتاب و قصه. او کتابداری خوانده و در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان کار کرده و حسابی بچه‌ها را می‌شناسد. برای همین با شراره طیار، عرفان برنا، سامان احمدی، آیسان مؤمنی و پوریا میدانی جمع شدند تا به داد بچه‌های سیل‌زده برسند. آن هم دو روز بعد از وقوع سیل: «ما خودمان گرگان زندگی می‌کنیم و درگیر بارندگی بودیم. تا به خودمان آمدیم ۲ روزی از سیل گذشته بود و به مناطق سیل‌زده رفتیم. همیشه در چنین اتفاقاتی کمک‌ها به سمت کمک‌های اولیه مثل غذا و پوشاک می‌رود و این درست هم هست اما من دیدم بهتر است طور دیگری به بچه‌ها کمک کنیم. وقتی به کمپ‌ها می‌روید می‌بینید مثلاً ۵۰۰ بچه در سالن بیکار می‌چرخند یا باهم گلاویزند یا به خانواده‌ها که در چادرها ناراحت هستند غر می‌زنند. بچه‌ها مدام دنبال چیزی هستند که سرشان را گرم کند. برای همین ما از مداد و مداد رنگی ساده، کاغذ A4، پاک‌کن و مدادتراش یک بسته درست کردیم و برای بچه‌ها بردیم که خیلی زود آرام شدند.» کار وکیلی و دوستانش به اینجا ختم نشد. در مرحله بعد برای اسباب‌بازی فراخوان دادند و بعضی‌ها از شهرهای مختلف پول فرستادند و خیلی‌ها اسباب‌بازی‌های نو یا دست دوم اما تمیز. وکیلی و دوستانش با توجه به تخصص‌شان اسباب‌بازی‌ها را بررسی و تقسیم‌بندی کردند و به دست بچه‌ها رساندند و این هم به روحیه بچه‌ها کمک زیادی کرد. بعد از آن هم رفتند سراغ کتاب: «می‌خواستم کتاب اصلی‌ترین عنصر باشد اما نه به حالت هیجان‌زده که یک سری کتاب بین بچه‌ها پخش کنیم و آنها بخوانند یا نخوانند و رهایش کنند. کتاب‌های خوب را جمع و در هر کمپ یک کتابخانه راه‌اندازی کردیم. یک مسئول هم برایش گذاشتیم و الان بچه‌ها کتاب را امانت می‌گیرند و می‌خوانند و برمی‌گردانند. این کار را قبلاً در روستاهای دورافتاده استان انجام داده بودم. الان هم می‌خواهم بعد از بازگشت زندگی مردم به شرایط عادی کتابخانه و کتاب‌ها را به مناطق روستایی ببرم.» بچه‌هایی که قبلاً سرگردان و خسته و کلافه در کمپ‌ها می‌چرخیدند حالا خوشحال‌ترند و آرام‌تر. وسیله‌ای برای سرگرم شدن دارند و روزهای طولانی‌شان پرمی‌شود. برای همین از دیدن کتاب‌ها و اسباب‌بازی و مداد رنگی‌ها ذوق می‌کنند: «بچه‌ها طوری با دیدن اینها به سمت‌مان هجوم می‌آورند که آدم گرسنه به غذا هجوم می‌برد. چون خیالات بچه‌ها همیشه و در هر شرایطی احتیاج به تغذیه دارد. شاید ۲۰ درصد دغدغه آنها این باشد که خانه‌شان را سیل برده و ۸۰ درصدشان از بیکاری اذیت می‌شوند چون اصلاً تصویر و تجربه‌ای از این ماجرا ندارند و این که خوراکی برای خیال‌پردازی و بازی ندارند اذیت‌شان می‌کند. برای همین تا اسباب‌بازی و وسایل دیگر را می‌گیرند می‌دوند و می‌روند پی بازی.» پهنه غیر قابل تصور آب خوزستانی‌ها روزهای سختی را می‌گذرانند. سیلاب مردم بسیاری از روستاها را وادار کرد خانه و زندگی و روستای‌شان را بگذارند و جای دیگری پناه بگیرند. بعضی‌ها محاصره شدند و منتظر ماندند تا کسی دست‌شان را بگیرد؛ کسانی مثل بهمن صالحی و دوستانش. صالحی رئیس تورینگ و سافاری استان خوزستان است و با ماشین‌های آفرود به هم استانی‌هایش کمک می‌کند. آنها از زمانی که سیل وارد خوزستان شد به قول خودش پای کار هستند و تا وقتی بتوانند به کارشان ادامه می‌دهند. سعی هم می‌کنند کارهایی که انجام می‌دهند مطابق نیازهای هر منطقه باشد: «اول با ارگان‌های هر منطقه هماهنگ می‌کنیم و می‌پرسیم چه نیازهایی دارند تا بتوانیم آنها را تأمین کنیم و کارمان بی‌فایده نباشد. یکی دو روز قبل هم با یکی دو ماشین منطقه را شناسایی می‌کنیم و از مردم می‌پرسیم چه چیزهایی لازم دارند.» مردم از آنها استقبال و کمک‌هایشان را قبول می‌کنند، هر چند گروه‌شان از قبل با یکی دو نفر از محلی‌ها صحبت می‌کنند تا همراه‌شان باشند و با اهالی حرف بزنند و آنها راحت‌تر صالحی و دوستانش و کمک‌هایشان را بپذیرند. برای این حرف‌زدن‌ها و بعضی کمک‌ها چند دختر جوان هم همراه‌شان هست تا با زنان صحبت و همراهی کنند. آنها با ماشین‌هایشان غذا، دارو، پوشاک و آب به سیل‌زده‌ها می‌رسانند و هم کمک می‌کنند خانواده‌هایی که در روستاها مانده‌اند بتوانند به جای امن برسند: «قایق می‌بریم تا در آب بتوانیم مردم را منتقل کنیم. در روستای عطیش ۸۰ زن و کودک را از منطقه تخلیه کردیم و تا به حال به ۵۰ روستا رفته‌ایم.» در این روزها او مثل بچه‌های لرستان و گلستان چیزهایی دیده که در ذهنش مانده و اذیتش می‌کند؛ گرفتاری‌ها و سختی‌هایی که مردم با آنها درگیرند و معلوم نیست چقدر دیگر باید تحملش کنند و بجنگند: «روستاهایی که در آب محاصره شده‌اند مشکلاتی مثل سرویس بهداشتی دارند. بعضی‌ها بدن‌هایشان به آب آلوده حساسیت دارد. علاوه بر اینها کسانی هم هستند که از همین مردم سرقت می‌کنند و این خیلی ناراحت‌کننده است.» کمک‌هایی که صالحی و دوستانش به سیل‌زده‌ها می‌رسانند همان کمک‌های مردمی است البته با این گروه هماهنگ هستند تا آن چه لازم است تهیه کنند و بفرستند. بعضی چیزها را هم خودشان می‌خرند و می‌برند. در واقع این روزها کار و زندگی‌شان را گذاشته‌اند برای این کار. بعضی‌ها که کار آزاد دارند کارشان را تعطیل کرده‌اند و آنهایی که کارمندند عصرها خودشان را به گروه می‌رسانند. می‌پرسم تصویری که شما هر روز در مناطق سیل‌زده می‌بینید چقدر به آن چه مردم شهرهای دیگر از طریق عکس و فیلم می‌بینند نزدیک است، می‌گوید: «می‌شود گفت خیلی دور و خیلی نزدیک است. دور از این نظر که در فضای مجازی درباره سیل خیلی اغراق می‌شود و این مردم را می‌ترساند. حتی از ما می‌ترسند و می‌گویند چرا آمده‌اید و سخت همکاری می‌کنند. اما از نظر وسعت خرابی، تصویری که می‌بینید به واقعیت نزدیک و شاید فراتر از آن است. بسیاری از محله‌ها از بین رفته‌اند. مساحتی که در آب است و دچار سیل شده آن قدر وسیع است که برای بعضی‌ها قابل درک نیست.»
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار